رمان منحرفی عاشقانه مینویسم و لطفا به وبلاگ سر بزنید

پارت ۶

kimiya · 16:00 1403/01/24

که یهو

ادرین:دکتر نزاشت برم داخل و من ازش پرسیدم چرا

دکتر:اقا شما چه کاره ی ایشون هستین؟ 

ادرین:من نامزدشم!

دکتر:اوکی برین

مرینت:خیلی عجیب بود بعد از چند دقیقه تازه همه چی یادم اومد و زدم زیر گریه که یهو ادرین اومد داخل و محکم بغلم کرد

ادرین:رفتم داخل دیدم مرینت گریه میکنه یکم اروم شد و رفتم کار های مرخصیش رو انجام دادم

فیلیکس:رفته بودم بیرون وقتی رسیدم انبار دیدم همه ی نگهبا نا بیهوشن سریع رفتم تو انبار دیدم بعله مرینت نیست و یهو یک اربده عی زدم 

 

 

 

تمام شد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نیا پایین دیگه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شوخی کردم😂تموم نشده

(نویسنده:داداش گرامی یکم اروم تر کل محله رفت تو هوا)

ادرین:مرینت رو اوردم خونه ی خودم که ازش مراقبت کنم

چند روز بعد

ادرین:حال مرینت خیلی خوب بود اما امروز یک طوری شده بود....

پارت بعد ۳ لایک پر شه لطفا

پارت ۵

kimiya · 21:14 1403/01/10

م:که یهو یک نوری اومد یک پسر با موهای طلایی بود انقدر حالم بد بود که بیهوش شدم

ا:رفتم دنبال مرینت خودم رو شبیه فیلیکس کردم و رفتم داخل و رفتم داخل انبار که یهو مرینت بیهوش شد سریع برداشتمش و فرار کردیم

 

 

 

 

 

 

بعد از یک هفته

 

 

 

 

 

 

م:چشام رو باز کردم دیدن داخل بیمارستانم که یهو یک پرستار اوند داخل یهو گفت دکتر دکتر!!!

بیمار بهوش اومد 

ا:تو این یک هفته صدبار مردم و زنده شدم که یهو پرستار داد زد که مرینت من بهوش اومده اشکامو پاک کردم و سریع رفتم سمت اتاق که یهو

 

 

 

 

 

 

 

خب برای پارت بعد ۵تا لایک فعلا بای

نویسنده

kimiya · 22:58 1402/12/29

بچه ها کی میتونه به جای من بیاد نویسنده بشه خودم هم پست میزارم ولی اون هم بزاره

https://blogix.ir/admin/account/employment/create?blog=lady87

پارت۴ خبر مهم

kimiya · 03:03 1402/12/11

سلام بچه ها خوبین من یکم حالم خوب نبود شرمنده

م:یهو دیدم فیلیکس جلومه و منو داخل یک ماشین کرد و برد

تو راه

ف:ببین مرینت هیچکس به غیر از من نمیتونه تورو برای تو کنه فهمیدی

م:هیچی بهش نگفتم هیچی

ف:مرینت رو بردم یک خونه و زندونیش کردم تا پیشم بمونه

م:یاخداا منو زندانی کرده و تمام کارم ساختس خدایا خودت بهم کمک کن

ا:یهو دیدم یک ماشین مرینت رو برد زنگ زدم به یکی از ادم هام برن دنبالش

که یهو بهم زنگ زد ادمی بود فرستادن گفت

مرد:قربان فیلیکس پسر خاله شما مرینت رو زندونی کرده

ا:ممنونم که خبر دادی

بعد از گفت و گو

ا:میدونم باهات چیکار کنم فیلیکسسسسسس

م:حالم بد بود بیهوش شدم که یهو...

پارت سه رمز قبلی

kimiya · 16:37 1402/10/05

ادرین لخت بود و منو برد تو اتاق و منم لخت کرد کیرش رو از وسط سینه هام تا کصم کشید و منم تحریک شدم اون حمله کرد به گردنم  و برام کیس مارکش کرد و شروع با خوردن لب کردبهم گفت سوراخت کوچیک و بعد اون دوتا خیار بزرگ رو اول ژل زد و کرد توم وایی چه حالی داشتم عالیییی بودددد بعد گفت بیا برام ساک بزن روی یک صندلی نشست و منم براش یک عالمهههه ساک زدم و اون اه و ناله های مردوگنیش شروع شد و بعد یهو گفت بسهو منو برگردون اون خیار هارو برداشت و کیرش کرد توم و خیلییییی سریع تلمبه میزد انقدر میزد که صدای ناله هام هعی بیشتر میشد و بعد داشت ابش میو مد کا ازم درش اورد و از جلو کرد توم و کامل پرم کرد واییی چه حسی داشتم عالیییی بود و از جلو هم تلمبه هعی میزد و کیرش رو ازم در اورد دید که من خیس شدم و یک نیش خنده ای زد و یهو رفت سراغ سینه هام وبعد رفتم حموم 

وازش خداحافطی کردم داشتم میرفتم خونه که یک نفر یهو.....

رفتم یهو ادرین از جلوم در اومد گفت بیا بریم رفتم اونجا کاملا اونجا بچه های منحرفی داشتن یکور داشتن لب میگرفتن اونور داشتم مست میکردن که ادرین بهم داد و منم خوردم و مست شدم و ادرین اومد لبم رو خورد خیلی کیف داشت بعد اونجا استخر بود رفتم تو استخر بعد ادرین هی کیرش رو میزد بهم خیلی خوب بود بعد پارتی به ادرین گفتم ممنون خیلی خوب برای بعد بهم خبر بده که ادرین بهم گفت فردا بیا خونم منم قبول کردم صبح بیدار شدم صبحانه خوردم و تو شب یک لباسی پوشیدم که کامل جذب بدنم بود رفتم دم در خونه ادرین و رفتم داخل که یهو...... برای بعدی۳تا لایک بای

رمان تو ماله منی

kimiya · 14:39 1402/08/02

سلام بچه ها پست بعدی منحرفی است و بعد این میزارم پس بزن بریم 

راستی ادرین ا مرینت م مرینت ۱۸ ادرین۱۹

م: مادرم که از دست دادم با پدرم که هیچ دونفر هم عاشقم هستن حالا چیکار کنم هم فیلیکس عاشقمه هم ادرین ای خداااااااااا یهو خوردم به کسی 

ا: یهو دیدم مرینت به منو فیلیکس خورد یهو فیلیکس گوشیش زنگ خورد ورفت دست مرینت رو گرفتن 

م: یهو ادرین دستمو گرفت و تو گوشم گفت تو ماله منی بعد دانشگاه بیا کارت دارم

 

 

بعد دانشگاه

 

ا: منتظر مرینت بودم که اومد بهش شمارم رو دادم گفتم فردا بیا اینجا اونم گفت باشه

م: تواین فکرم ادرین باهام چیکار داشته رسیدم خونه برام پیامک اومد از طرف ادرین ادرس یک خونه بود انگار پارتی بود فردا بعد از دانشگاه سریع رفتم حموم😶‍🌫️بعد یک لباس خوشگل با یک میکاپ کردم ساعت۶:۳۰ بود باید ساعت ۷ اونجا بودم که رفتم یهو.....

تمام شد