پارت ۸

kimiya kimiya kimiya · 1403/05/01 09:23 · خواندن 2 دقیقه

ادامه مطلب

ادرین:وقتی رفتم اون . اون..... اون الکس بود و میخواست با با مرینت😡

سریع رفتم یقشو گرفتم و حلش دادم اون طرف انقدر زدمش که صورتش پره خون بود

مرینت:حالم اصلا خوب نبود خیلی بد بودم که یهو بیهوش شدم  وقتی چشمام رو باز کردم داخل بیمارستان بودم

ادرین:وقتی داشتم الکس رو میزدم یهو مرینت بیهوش شد و دویدم سمتش سریع رفتم سمت بیمارستان..

پرستار:دکترررررررر دکترررررررر بیمار بیمار به هوش اومد

ادرین:دقیقا نزدیک ۱ماه میشد که مرینت تو بخشه کماست و من خیلی نگرانش شدم  تو گوشیم بودم که شماره ی بیمارستانی که مرینت توش بود زنگ خورد خیلی استرس داشتم نکنه بلایی سر مرینت اومده باشه وقتی جواب دادم گفتن مرینت بهوش اومده خیلی خیلی خوشحال بودم سریع سوار ماشین شدم و رفتم سمت بیمارستان وقتی رسیدم رفتم سمت مرینت و بغلش کردم ولی اون منو پست زد و رفت مرینت چش شده بود

مرینت:ادرین میخواستم بغلم کنه که نزاشتم پستش زدم ازش بدم میاد

فلش بک به زبان مرینت

مرینت:وقتی که بیدار شدم دکترا که اومدن پیشم به من گفتم سرطان خون دارم

که خودم میدونستم

یک غریبه یهو اومد داخل اتاقم

فرد ناشناس:از این دو داداش فاصله بگیر خیلی خطرناکن مخصوصا ادرین اون قبل از تو با صد نفر بوده و داخله رابطه بوده پس ازش دور باش به رفتار مهربونش نگاه نکن یک ادمیه که نابودت میکنه از من گفتن بود

زمان حال

ادرین:با این حرکت مرینت خشکم زد سریع برگشتم و گفتم چت شده 

مرینت:صداشو شنیدم داشتم گریه میکردم برگشتم گفتم ازت بدم میاد تو خیلی  نامردی 😭که همونجا بیهوش شدم

ادرین:با حرفی که گفت اشکم در اومد که یهو بیهوش شدم دویدم سمتش و بغلش کردم

دکتر:با ایشون چه نسبتی دارین 

ادرین:ام ام نامزدمه

دکتر:شما نامزدشین بعد نمیدونید ایشون سرطان خون دارن

ادرین:چییییییییی

دکتر:بعله ایشون سرطان خون دارن و یکی این کارو کرده چون در دست راست نامزدتون جای سوزن هست

ادرین:دنیا روی سرم خراب شد نشستم گریه میکردم دیگه از حرفای دکتر هیچی نفهمیدم

که یهو............

خوب دوستان گرامی ممنون که به شرط رسوندین برای پارت بعدی ۸تا لایک فعلا باییییی