پارت ۵

kimiya kimiya kimiya · 1403/01/10 21:14 · خواندن 1 دقیقه

ادامه مطلب 

 

م:که یهو یک نوری اومد یک پسر با موهای طلایی بود انقدر حالم بد بود که بیهوش شدم

ا:رفتم دنبال مرینت خودم رو شبیه فیلیکس کردم و رفتم داخل و رفتم داخل انبار که یهو مرینت بیهوش شد سریع برداشتمش و فرار کردیم

 

 

 

 

 

 

 

بعد از یک هفته

 

 

 

 

 

 

م:چشام رو باز کردم دیدن داخل بیمارستانم که یهو یک پرستار اوند داخل یهو گفت دکتر دکتر!!!

بیمار بهوش اومد 

ا:تو این یک هفته صدبار مردم و زنده شدم که یهو پرستار داد زد که مرینت من بهوش اومده اشکامو پاک کردم و سریع رفتم سمت اتاق که یهو

 

 

 

 

 

 

 

خب برای پارت بعد ۵تا لایک فعلا بای